نقدی بر (خوانش شعر "بیمارستان"زنده یاد سید حسن حسینی به قلم ضیاءالدین ترابی)
برای خواندن شعر بیمارستان و مقاله ضیاءالدین ترابی اینجا را کلیک کنید.
اخیرا نوشته ای از آقای ترابی با عنوان فوق در روزنامه همشهری خواندم که جای تحسین از این اندیشمند بزرگواراست که خوانشی ظریف از شعر آن مرحوم ارائه داده است.اماذکر نکاتی را حائز اهمیت دانستم که این خوانش را اندکی کدر می نمایاند.
نخست آنکه جناب ترابی مقدمه ی خود را چنین آغاز می نماید که"مهم نیست که کسی میمیرد و دیگری و دیگرانی بسی بیهوده تر از او مانده اند...".
الف)صفت برتری" بیهوده تر" برای برخی از افرادی آورده شده که پس از او(سیدحسینی)مانده اند.با توجه به کاربرد این نوع صفت,مسلما او بیهوده بوده! که افراد پس از او بیهوده ترهستند!!!
ب)حال آنکه مورد الف به گونه ای دیگر برداشت باید شود,اما بیهوده خواندن خلق خدا بدین راحتی بسیار سخت تر و ناممکن تر از آن می نماید که جناب ترابی کرده اند که خداوند فرموده "هیچ مخلوقی را به بیهودگی نیافریدیم" و چه آنکه بیهوده ترین مردم از دید ایشان ,سودمندترین مردم نباشد و تنها خداوند داناست...
دوم:می پردازیم به این خوانش:جناب ترابی بی هیچ توضیح ابتدائی به سراغ شعر می رود وبر برخی جملات چندان شرح می نویسد,گویی که شرح مثنوی معنوی می کند!.به طور مثال ایشان اصطلاح "جام پنجره ها"را اتاق سی سی یو تعبیر می کند اما در کنار این تعابیر ظریف گاهی بسیاری از واژه ها و جملات را مجهول رها می کند و پاسخی بر آن نمی یابد.مثلادر "سیگاری روشن می کنم و خاکسترش را در ملکوت می تکانم"توضیحی بر نقش واژه "سیگار"در این شعر نمی دهد؟.ایشان تنها به یک عادت زمینی از آن یاد می کند ودر آخر این طور برداشت می کند که منظور شاعر این بوده که" در بهشت هم می شود سیگار کشید!" .بنده چنین برداشتی را کاملا سطحی می دانم.
جمله ای بسیار مهم نیز در شعر است که:"مومنان از زیارت هم جا می خورند",که جناب ترابی هیچ علتی برای جا خوردن مومنان از زیارت هم در بهشت(بیمارستان) نمی آورد.
همچنین جمله بعدی"فرشته من ساعت می زند"که جناب ترابی تعبیر فرشته به پرستار را وضوح می بخشد اما این نکته مهم را پاسخ نمی دهد که چرا فرشته ساعت می زند؟ واگر منظور رساندن این نکته که "واقعا اینجا بیمارستان است" مد نظر شاعر بوده چرا میان این همه امور متداول بیمارستان روی ساعت زدن پرستارتاکید می کند؟البته این نکته مورد نظر بنده است که شاعرخواسته است به نوعی کاراکتر فرشته و پرستار را در شعرپیاده کند وبرای این منظور تصادفا این عمل(ساعت زدن)را انتخاب کرده است.(جناب ترابی !آیا چنین است؟!)
اما در ادامه به جمله ای متفاوت ازروند کلی شعربرمیخوریم "نگهبان بدون اطلاع قبلی,از پیروزی شیعیان جنوب لبنان حراست می کند".جناب ترابی به راحتی از کنار این جمله می گذرد.چرا و چطورنگهبان از این پیروزی حراست می کند؟
"ایندرال,آدالات,منشاوی,آرنولد,خسته ام از بازیگوشی" جناب ترابی !ربط میان این کلمات خاص و بازیگوشی چیست؟ایشان عقیده دارند که" این قرار گرفتن پرسوناهای گوناگون دلیل بر خستگی شاعر از این دنیاست",اما چرا پس از آن می گوید از بازیگوشی خسته است؟یعنی ایندرال,آدالات,منشاوی,آرنولد نماد بازیگوشی هستند؟جناب ترابی می گویند"بازیگوشی تعبیر انسان امروزی است ,انسانی که در اسارت زندگی شهری و خط کشی ها زندگی می کند"اما صفت بازیگوش چندان متناسب این تعبیر نیست!
در ادامه شعر آمده"هستی-حس می کنم-حوصله ی مرا ندارد".سوال من از جناب ترابی این است که جمله مستقل "حس می کنم"چرا باید به طور موکد در میان این جمله که "هستی حوصله ی مرا ندارد"آورده شود.مگر نه آنکه تمام شعر احساس بوده است؟.من فکر می کنم که این جمله بر شعر زبر می نماید مگر اینکه شاعر قصد تاکید فراوان داشته که این بی حوصلگی هستی را حس می کند.اما چرا؟
و...(مجالش نیست)
پاینده باشید
|